جدول جو
جدول جو

معنی فرخ وند - جستجوی لغت در جدول جو

فرخ وند(فَرْ رُ وَ)
تیره ای از طایفۀ ممزائی بختیاری. (از جغرافیای سیاسی مسعود کیهان ص 75)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرخ زند
تصویر فرخ زند
(پسرانه)
مرکب از فرخ (مبارک) + زند، نام پسر علیمردان خان زند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرخ شاد
تصویر فرخ شاد
(پسرانه)
مرکب از فرخ (مبارک) + شاد، نام یکی از درباریان در زمان ساسانیان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرخ داد
تصویر فرخ داد
(پسرانه)
مبارک آفریده شده، مرکب از فرخ (مبارک) + داد (عدالت)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرخ بد
تصویر فرخ بد
(پسرانه)
فرخنده وخجسته
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فروند
تصویر فروند
واحد شمارش هواپیما، کشتی، هلی کوپتر و مانند آن مثلاً سه فروند هواپیما، سکان کشتی، چوبی که پشت در قرار بدهند که در باز نشود، کلون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراوند
تصویر فراوند
چوب بزرگی که برای جلوگیری از بازشدن در، پشت آن قرار می دهند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرم بند
تصویر فرم بند
کارگر چاپخانه که فرم مطالب را تنظیم کرده و برای چاپ آماده می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرخ زاد
تصویر فرخ زاد
آنکه با طالع خجسته و فرخ به دنیا آمده، کنایه از خوش طالع، خوشبخت
فرهنگ فارسی عمید
(فَ هََ)
دهی است از طوس که گفته اند زردشت دو درخت سرو به طالع سعد نشانده بود، یکی در این ده و یکی درکشمر. (انجمن آرا) (آنندراج). نام درست این ده فرمدیا فارمد است. رجوع به فرمد و فارمد و فروند شود
لغت نامه دهخدا
(گُ)
دهی است از دهستان چمچال بخش صحنۀ شهرستان کرمانشاهان، واقع در 16000گزی باختر صحنه و 15000گزی جنوب شوسۀ کرمانشاه به همدان. هوای آن سرد، دارای 250 تن سکنه است. آب آنجا از رود خانه گاماسیاب تأمین میشود. محصول آن غلات و تریاک و چغندرقند و حبوبات و توتون و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(فَ بَ)
آنچه بر سر بندند. دستار. عصابه:
به گرد فرق هر سرو بلندی
عراقی وار بسته فرق بندی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(فَ)
دهی است از دهستان بیجنوند بخش شیروان چرداول شهرستان ایلام، واقع در 28هزارگزی خاور چرداول، کنار راه بیجنوند به چرداول. ناحیه ای است کوهستانی، گرمسیر و دارای 270 تن سکنه. از چشمه مشروب میشود. محصولاتش غلات و لبنیات است. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
دهی است از دهستان منگرۀ بخش الوار گرم سیری شهرستان خرم آباد، واقعدر 43هزارگزی شمال باختری حسینیه و 21هزارگزی خاور راه اتومبیل رو خرم آباد به اندیمشک. ناحیه ای است کوهستانی، معتدل و دارای 168 تن سکنه. از چشمۀ فردی وند مشروب میشود. محصول آنجا غلات و لبنیات است. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند و از طایفۀ میرعالی خانی هستند. زمستانها به قشلاق میروند. صنعت دستی آنها قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(خَ وَ)
مالک و صاحب، ولی در تحقیر وذم استعمال کنند. (از ناظم الاطباء) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(چُ بَ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’بعقیدۀ صاحب معجم البلدان شهر کوچکی است در آذربایجان یا ارمنستان’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 218). در معجم البلدان ’جرخبند’ بضم جیم شهرکی به ارمنیه یا به اذربیجان یاد شده است
لغت نامه دهخدا
(فَرْ رُ خِ زَ)
محمدحسن خان، مشهور به خانلارخان. به نوشتۀ مؤلف مجمعالفصحاء پسر علی مرادخان زند و نوۀ محمدحسن خان قاجار جد اعلای قاجاریه است. وی مقرب دربار فتحعلی شاه قاجار بود، و در سال 1237ه. ق. در کرمان به قتل رسید. این اشعار از اوست:
ملک سرشت و کواکب سپاه و مه رخسار
جهان پناه و فلک بارگاه و مهرسپهر
ولی نواز و مخالف گداز و روشن رای
فرشته طینت و آدم نژاد و پاک گهر.
مثنوی جمشید و خورشید را هم صاحب الذریعه به او نسبت داده است. (از ریحانه الادب ج 3). و رجوع به الذریعه ج 5ص 133 شود
لغت نامه دهخدا
(فَرْ وَ)
لغتی است برای واحد کشتی و هواپیما و جز آن به کار رود: یک فروند کشتی. یک فروند هواپیما... (یادداشت بخط مؤلف). یک دستگاه. یک عدد: امر همایون خطاب به نظام الملک والی دکن مبنی بر سرانجام بیست فروند کشتی کوه اندام دریاشکاف صادر گشته. (از درّۀ نادره چ شهیدی ص 580)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فرخ زاد
تصویر فرخ زاد
خوش طالع
فرهنگ لغت هوشیار
دارای فر خداوند فره شکوهمند: بسی خواندند آن زمان آفرین بدان فره مند آفتاب زمین (گشتاسب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراوند
تصویر فراوند
چوب گنده ای که در پس کوچه نهند تا در گشوده نگردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرم بند
تصویر فرم بند
کارگر چاپخانه که مامور فرم بندی است
فرهنگ لغت هوشیار
چوبی که در پس در اندازند تا گشوده نشود، سکان کشتی، بادبان کشتی، واحد برای شمارش کشتی و هواپیما: دو فروند کشتی سه فروند هواپیما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فره مند
تصویر فره مند
((فَ رَّ. مَ))
دارای فر، شکوهمند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراوند
تصویر فراوند
((فَ وَ))
چوب بزرگی که پشت در می انداختند تا در باز نشود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فروند
تصویر فروند
((فَ وَ))
چوبی که در پس می انداختند تا در باز نشود، سکان کشتی، بادبان کشتی، واحد شمارش کشتی و هواپیما، فرونده
فرهنگ فارسی معین
پی گیر مواظب
فرهنگ گویش مازندرانی